به نام خدا

 

من پترس هستم

 

بیژن شهرامی

بچه های خوب سلام،من پترس هستم اما نه آن کودک هلندی که انگشتش را در روزنه ایجاد شده بر دیواره سد کرد تا امواج دریا راهی برای نفوذ به آبادی پیدا نکنند[1] بلکه یکی از  یاران خاص عیسی علیه السلام هستم که معروف به حواریون(رسولان) هستند.[2]

ما دوازده نفر بودیم[3] که به تدریج گرد آن پیامبر الهی جمع شدیم و در تمام سفرها و آمد و شدها توفیق هم صحبتی با او را یافتیم.

من خودم در شهر "بیت صیدا" در شمال فلسطین و در خانواده ای که به پیشه ماهیگیری مشغول بودند به دنیا آمدم و توسط برادرم[4] با آن حضرت آشنا شدم،سپس به دین او گرویدم و در زمره یاران خاصش قرار گرفتم.

همان طور که می دانید حضرت عیسی علیه السلام یکی از پیامبران بزرگ الهی است که دین و کتاب جدیدی را بعد از حضرت موسی علیه السلام به مردم عرضه داشت.او از مادری مثل مریم مقدس متولد شد و به امر خدا در گهواره با مردم سخن گفت و به یکتایی الله و پاکدامنی مادرش شهادت داد.[5]

چگونگی ولادتش برای اهل ایمان شگفت انگیز نبود چرا که آنها پیش از این شرح حال حضرت آدم علیه السلام را خوانده بودند که بدون داشتن پدر و مادر پای به دنیا نهاده بود.[6]

عیسی علیه السلام در سی سالگی به پیامبری برانگیخته شد[7]در حالی که درک عمیقی از تورات داشت و رفته رفته به دریافت کتاب آسمانی جدیدی به اسم انجیل نائل می آمد.[8]او برای این که مردم سخنش را باور کنند به اذن خدا بیماران را شفا و تعدادی از مردگان را زنده فرمود ضمن آن که گاه تندیس پرنده ای را که از گل ساخته بود جان می بخشید و در آسمان رها می کرد.[9] او برای این که مردم درباره او اغراق نکنند گاه انجام  این کار را به اذن خدا به یارانش می سپرد.

عیسی علیه السلام مدام در سفر بود تا تعداد بیشتری از مردم را ببیند و با نشست و برخاست با آنها زمینه هدایتشان را فراهم آورد.

در یکی از همین سفرها از جاده ای عبور کردیم که جسد متعفن سگی مرده در کنارش افتاده بود.هر یک از ما عیبی از عیوبش را برشمردیم:بدبویی،کچلی و.اما عیسی علیه السلام چیزی گفت که همه ما را شرمنده و شگفت زده کرد:سپیدی دندان؛بله ما همه عیب هایش را دیدیم اما او خوبیش را دیده و پسندیده بود!

عیسی علیه السلام زندگی ساده ای داشت و با نخ و سوزنی که همراهش بود لباس و کفشش را وصله می زد و از سوار شدن بر حیوان ساده ای مثل درازگوش ابایی نداشت.او به درخواست یارانش از خدا سفره آسمانی طلب نمود اما خودش به غذای ساده هر روزش بسنده کرد.

او هر جا که فرصت را مناسب می دید از پیامبر آخرامان یعنی حضرت محمد صلی الله علیه و آله اسم می برد و حضرتش را با عنوان"احمد"[10]به مردم معرفی می کرد تا با شروع رسالتش همه به دین او بگروند اما افسوس که عده ای به عمد این سفارش را ندیده گرفتند تا مبادا مقام و ریاستشان از دست برود.

دشمنی با عیسی علیه السلام و آموزه های آسمانیش به بعد از او محدود نشد بلکه در زمان حیاتش درصدد کشتنش برآمدند اما خداوند حضرتش را یاری داد و به آسمان برد.[11]

آسمانی نشینی حضرت تا زمان ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ادامه دارد و با تشریف فرمایی ایشان کمر به یاریش خواهد بست و پشت سرش به نماز خواهد ایستاد.[12]

دمشق پایتخت سوریه را محل فرود او دانسته اند.[13]

و سخن آخر این که حضرت عیسی علیه السلام بنده و فرستاده خدا بود نه فرزندش چنان که در قرآن کریم می خوانیم کهخدا فرزند کسی نیست و خودش هم فرزندی ندارد.»[14]



[1] - داستان پترس فداکار قبلاً در کتب فارسی دوره دبستان وجود داشت.

[2] - امام رضا علیه‌السلام در پاسخ به پرسشی درباره وجه نامگذاری حواریون فرمود: نزد مردم حواریون از آن جهت که لباسشوی بودند و آلودگی لباسها را برطرف می‌کردند به این نام خوانده شدند، اما نزد ما به سبب آن است که خود را با عمل به اندرزها و یاد خدا از ناپاکیها و آلودگی گناهان پاک نگاه داشتند.(مجمع اوائد)

[3] -توحید(شیخ صدوق)،ص421.

[4] - آندریاس که خود از حواریون حضرت عیسی علیه السلام بود.

[5] - مریم/آیات 27تا33.

[6] - آل عمران، 59: مَثَل عیسى در نزد خدا، همچون آدم است که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: "موجود باش!" او هم فوراً موجود شد».

[7] - کمال الدین،ص224.

[8] -آل عمران/48.

[9] - مائده/110.

[10] - صف/6

[11] - آل عمران/55

[12] - بحار،ج52،ص191.

[13] - الفتن و الملاحم، ص۱۷۲.

[14] - توحید/3.



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها