به نام خدا

 

گفت و گو با شهید رئیسعلی دلواری

 

بیژن شهرامی

همین طور که نزدیک نخلستان با اسبش ور می رود مرا می بیند و می خواهد مثل همیشه در سلام دادن پیشدستی کند که نمی گذارم.می خندد و با مهربانی جواب سلامم را می دهد.بی اختیار یاد سریال دلیران تنگستان می افتم و خنده ام می گیرد:

  • به چه می خندی؟

  • به قسمتی از سریالی که برای شما ساخته بودند.

  • دلیران تنگستان را می گویی؟

  • بله.

  • کجایش خنده دار بود؟

  • آنجا که فرمانده انگلیسی با آن فارسی لهجه دار حال اسب غلامعلی را می پرسید نه حال خودش را !

  • دیالوگ"غلامعلی حال اسبت چه طور است؟"را می گویی؟

  • بله،شما هم یادتان است.

  • بله،خنده دار بود.

  • راستی اسم اسبتان چیست؟

  • تا به حال اسمی برایش انتخاب نکرده ام.البته بچه که بودم اسم هایی به ذهنم می آمد مثل رخش،غرّان،شبدیز و .

  • رخش اسم اسب رستم و شبدیز مرکب خسرو پرویز بوده است و غرّان؟

  • اسم اسب لطفعلی خان زند بوده است.

  • خوب است شما هم اسمی برای مرکبتان پیدا کنید.

  • مگر من رستمم یا خان زند؟

  • اختیار دارید شما از قهرمانان ملی ایران هستید.خانه تان را موزه کرده اند،برایتان تمبرچاپ کرده و مجسمه ساخته اند،همایش گرفته اند و یک سد بزرگ را هم به نامتان اسم گذاری کرده اند.

  • نه،من خاک پای ملتم هم نیستم.

  • خوب است اسمش را "دلددل" بگذارید.

  • مثل مختار ثقفی؟

  • بله.

  • اما مختار کجا و من کجا؟

  • شما هم پیرو آن مرد بزرگ هستید.او به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کرد و شما جلوی مانی ایستاده اید که آمده اند تا نام راه و رسم حسینی زیستن را از ما بگیرند.

  • انگلیسی ها را می گویی؟

  • بله.

  • صدای توپ ناوگانشان را می شنوی؟

  • بله.

  • نمی ترسی؟

  • با وجود مبارزانی مثل شما نه.

  • آفرین،ایرانی با ترس بیگانه است که پیشتر از این یا مان را سر جایشان نشانده یا در فرهنگ خود هضم کرده است.

  • منظورتان مغول ها هستند؟

  • مغولها،تاتارها،ازبک ها و دیگران،همه آمدند و رفتند اما ایرانی ایرانی باقی ماند.

  • راستی شما سوار کاری را از چه کسی یاد گرفتید.

  • در نوجوانی از پدرم معین الاسلام که سوارکار چیره دستی بود.

  • او بود؟

  • دوستدار ت بود و در جریان مشروطه هم حضور داشت.

  • راستی مشروطه یعنی چه؟

  • یعنی شرط گذاشتن برای حکومت پادشاهی و این که حاکم زیر نظر مجلس باشد و یک تنه برای یک مملکت تصمیم نگیرد.

  • شما هم طرفدار مشروطه بودید؟

  • بله من از بیست و چهار سالگی با مشروطه خواهان بودم.

  • چه طور شد رهبر مبارزه با حمله انگلیسی ها به ایران شدید؟

  • ما از امام حسین علیه السلام آموخته ایم جلوی ظلم را بگیریم.

  • منظورم این است که چه طور فرمانده شدید؟

  • خواست علما و مبارزان بود و الا سبقت و مزیتی بر آنها نداشتم.

  • اما من فکر می کنم هوش و ذکاوت و شم فرماندهی تان مثال زدنی بوده است.

  • فرماندهی وظیفه سنگینی است،مقام و منصب نیست.

  • چند سال است فرمانده اید؟

  • هفت هشت سالی می شود.

  • ظاهراً مدتی هم بوشهر را در اختیار داشتید؟

  • هدف ما در درجه اول حفظ استان های جنوبی ایران ودر درجه دوم جلوگیری از نفوذ دشمن به داخل کشور بود و چون حاکم بوشهر در این راه همدل و همراه ما نبود این شهر را مدتی در اختیار گرفتیم.

  • مردم هم استقبال کردند؟

  • آن زمان محمد علی شاه قاجار در تهران پادشاهی می کرد و توجهی به اوضاع مملکت و دشمن نداشت ما جنوبی ها هم به رهبری عالمان بزرگی مثل سید عبدالحسین لاری،ملا علی تنگستانی و مجتهد اهرمی قیام کردیم.قیام ما کاملاً مردمی بود.

  • وقتی بوشهر به تصرف انقلابیون درآمد گمرک شهر را به شما می سپارند چرا؟

  • شاید فکر می کردند امانتدار هستم و اجازه نمی دهم به اموال تاجران و بازرگانان خسارتی وارد شود.

  • تاریخ از امانتداری شما به نیکی یاد می کند.

  • خوب امانتداری وظیفه هر مسلمان است مثل نماز و روزه و.

  • اسم روزه آمد شنیده ام شما و پدرتان هر ماه رمضان هر روز چهل نفری از مستمندان را افطاری می داده اید.

  • (با خنده)مثل این که از زیر و بم زندگیم خبر داری؟

  • خوب مصاحبه گر باید حداقلی از اطلاعات را از مصاحبه شونده داشته باشد.

  • بله،ماه رمضان افطاری داشتیم.

  • محرم چه؟

  • دهه عاشورا و اربعین که جای خود را دارد.

  • یکی از اسم هایی که در سریال دلیران تنگستان تکرار می شد"ویلهلم واسموس" است راستی او کیست؟

  • انگلیسی ها او را "جاسوس" آلمان ها در ایران می دانستند و ادعا داشتند در بین یکی از ایل های جنوب پنهان شده است.

  • خوب بعدش.

  • آنها از دولت ایران خواستند او را تحویلشان بدهد یا از ایران اخراجش کند و چون درخواستشان برآورده نشد آن را بهانه ای برای حمله به بندر بوشهر قرار دادند.

  • دفاع از بوشهر کار دشواری نبود؟

  • چرا اما حضور علما و مردم و جانفشانی افرادی مثل خالو حسین دشتی،زایر خضرخان اَهرَمی و شیخ حسین چاکوتاهی پاره ای جز عقب نشینی برایشان نگذاشت.

  • انگلیسی های م تلاش نکردند دل شما را به دست آورند؟

  • چرا،ابتدا پیشنهاد پرداخت مقدار هنگفتی پول را دادند.

  • شما هم نپذیرفتید.

  • بله در جوابشان پیغام فرستادم استقلال ایران فروختنی نیست.

  • بعدش؟

  • بعد پیغام دادند خانه هایتان را ویران و نخلستان هایتان را آتش می زنیم.

  • شما چه جواب دادید؟

  • برایشان پیغام فرستادم که در نبود خانه،ساکن کوه خواهیم شد و به مقاومت ادامه خواهیم داد.

  • به همین خاطر شهرتان دلوار را بمباران کردند؟

  • آری.

  • بر سر در خانه شما در شهر دلوار شعر زیبایی را دیدم.ازآن خوشتان می آمده است؟

  • کدام شعر؟

  • ز تیغ شیر خدا چون رواج شرع نبی شد/از این سبب بر همه مسلمین رئیس علی شد

  • بله،در این شعر دو کلمه رئیس و علی در کنار هم قرار گرفته اند که یک جورهایی اسم خودم را تداعی می کند.

  • آرزویتان؟

  • استقلال و عظمت ایران و شهادت در راه خدا.

  • اگر روزی شهید شوید دوست دارید مزارتان کجا باشد؟

  • کجا بهتر از نجف و همسایگی امیرمؤمنان علی علیه السلام.

  • اما شما همیشه زنده خواهید بود که گفته اند:

    هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق

    ثبت است بر جریده عالم دوام ما

    دلم می خواهد برای رئیسعلی دلواری این جملات رهبر فرزانه انقلاب را بازگو کنم و بیشتر از این مزاحمش نشوم:

    "رئیس علی دلواری قهرمان مبارزه با استعمار انگلیس است و ملت ایران همانند شهید رئیس علی دلواری که در مقابل انگلیس ایستادگی کرد، امروز در برابر قدرت های م به سرکردگی آمریکا ایستاده است و از دشمنان خود هیچ واهمه ای در دل ندارد."



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها